مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ امام کاظم علیهالسلام
بر لب اهل مناجات و سحر جان میرسد رفتهرفته وقت مهمانی به پایان میرسد عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است آخـر مـهـمانیِ مـولا، پـشـیـمان میرسد در شب قدرش، همه بستند بار خویش را یک نفر جا مانده و با چشم گریان میرسد تا گنهکاری، پشیمان از گناهش میشود سوی او فـوراً خدا لبیکگـویان میرسد بر سر این سفره تا هستیم، بر دلهایمان دائـماً انـوار لطف حیِّ سبـحـان میرسد سائـل معـرفت از بیت بتـول و حـیـدریم هرچه بر ما میرسد، از لطف ایشان میرسد تا که یک ذره فقط احساس غربت میکنیم بر سـر ما دست آقای خـراسان میرسد رزق آب و نان رعیتهای این خانه فقط از عـطای سفـرۀ بابای سلـطان میرسد غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان میرسد از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان ارث از مادر به اولادش فراوان میرسد ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر تا به محراب دعا افتان و خیزان میرسد |